روزهایم بی باران چه سخت
می گذرند...
و چه بیهوده...
من به هیچ نزدیکم...
و دلم...
هوای پاییز چشمانت را کرده...
یکبار ببار!!!!!
روزهایم بی باران چه سخت
می گذرند...
و چه بیهوده...
من به هیچ نزدیکم...
و دلم...
هوای پاییز چشمانت را کرده...
یکبار ببار!!!!!
انسانهايي بوديم که به پاک کردن عادت داشتيم
ابتدا اشکهاي مان را پاک کرديم...
سپس يکديگر را...
دوستت دارم ها را سنجاق می کنم
به موهایت
شانه می کنی ، طغیان گرهای مشکی را
کف اتاق پر می شود از دوستت دارم ها..........
مادر بزرگ!
حنایت رنگ ندارد دیگر.
او که آخرِ قصه قرار بود بیاید
اول قصه رفت!!!!
تو که نباشی
میانِ سربهراهی و روبهراهی
هـیـچـ کـدام را نیستم
آ و ا ر ه ا م
تو که نباشی...
ردیف وقافیه نمی خواهد !
بوی آغوش تو ،
هر دیوانه ای را
شاعر می کند...!!!
دلگیرم که سرمای دوری ات
خانه ام را سیاه کرده است
و دودکش ها
نفس شان از جای گرم بلند می شود...
هـِــ ی غریبـــﮧ !
قیــآفت خیلـے آشنـآست
من و تو قبلا جـآیـے همدیگرو ندیدیــ م ؟
آهـ ـآن… یـ ـآدم اومــد
یــﮧ روزآیـے یــﮧ خاطره هـآیـے بـآ هم دآشتیم
یـآدمــﮧ اون موقع دم از عشق میزدے
هــﮧ … انقدر مــآت نگـ ـآم نکن
عشقت حسودیش میشــﮧ !
دســتات ارزونــی خودتــ..
رآستــے قبل رفتنت : دیگــﮧ هیچ حسـ ے بهت ندآرم
دیگــﮧ وقتــے دیدمت دلم نلرزید
خوآستم بدونـی!
امروز باورم شد
که تو خسته تر از آن بودی
که بفهمی
دوست داشتنم را!
از من که گذشت…
اما…
هرجا که هستی
“خسته نباشی”!
ﻗﺎﻧﻌﻢ … !
ﺍﻭ ﻗﺴﻤﺖ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩ …!
ﻣﺎﻝ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻮﺩ …!
ﻗﺮﺑوﻥ ﺩل خودم ﻛﻪ ﻣﺎﻝ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺭ ﻧﻴﺴﺖ !
نــَـه بــــه دیــروز هــآیی کـــه بودی می اندیشــَمــ
نـــَـه بـــه فـــــَــردآهــآیی کـــه شــآیـَـد بیــــآیی
میخـــــــوآهــَـم امـــروز رآ زنــدگـــی کــُنــمــ
خواســـتی بــآش…
خواســـتی نَبــآش…
با وجود تو عشق در من تغییر معنا داده است،
به لجن میکشی واژه ها را . . .
از فردا
بیشتر مراقب باش
تقاص ِ
اشک های ِ
امشب ِ من
سنگین تراز
تمام روزهایی است
که عاشقانه گریه کردم…
تمـــام غصــههــایــی را کـــه بــرایـــت خـــوردم!
بـــالا مــی آورم
طـــعـــم بـــیهودگـــی مــیــداد…!
زنـــــــدگی
تاس خـــوب آوردن نیست
با تاس بــد،
خــــوب بازی کردن است
تعداد صفحات : 2